استراتژی؛ نه آنچه در کتاب‌ها نوشته‌اند بلکه آنچه در عمل در جست‌وجوی آنیم

سال‌هاست مطالبی درباره استراتژی می‌خوانیم و می‌شنویم و معمولا مطالبی از این دست، با تعریف استراتژی شروع می‌شود.

نویسنده: صادق برادران
استراتژی؛ نه آنچه در کتاب‌ها نوشته‌اند بلکه آنچه در عمل در جست‌وجوی آنیم

اما من این یادداشت را نمی‌خواهم با یک تعریف شروع کنم یا تعاریف مختلف را مقایسه کنم. 

در جاهای دیگر به این شیوه ارائه کرده‌ام و نوشته‌ام. 

واقعیتش به نظرم روش زیاد خوبی هم نیست. 

یا شاید برای موقعیت‌هایی که به دنبال کاربرد استراتژی هستیم مناسب نباشد. 

به نظرم برای آنکه مدیران و کارکنان شرکت‌ها و به طور کلی هرگونه سازمانی، بدانند استراتژی چیست و آن را درک کنند ، نیازی به این تعاریف نیست. 

پس برای درک استراتژی، راه دیگری را پیشنهاد می‌کنم. 

به نظرم باید دید چه زمانی دنبال استراتژی می‌گردیم. 

پیشنهاد می‌کنم ببینیم کِی احساس می‌کنیم به استراتژی نیاز داریم و آیا این موقعیت‌ها، همان موقعیت‌هایی است که باید دنبال آن بگردیم یا نه.

چه زمانی نباید دنبال استراتژی بگردیم؟

دربعضی از سازمان‌ها که متاسفانه کم هم نیستند در موقعیت‌هایی دنبال استراتژی هستیم که نباید دنبال آن باشیم. 

مثلا صحنه‌ای شاید آشنا را در نظر بگیرید: مدیرعامل در مسیر یک جلسه‌ به مدیر برنامه‌ریزی می‌گوید: «استراتژی همراهته؟» و او با اطمینان می‌گوید: «بله، روی فلشه»!. 

در اینجا منظور از استراتژی، یک فایل ورد یا پاورپوینت که در جیب جا می‌شود.

 البته عیبی ندارد.

 اتفاقا خیلی خوب است که ما بتوانیم آنچه از استراتژی در ذهن داریم بنویسیم.

اما باید دید آیا استراتژی در ذهن هم جا شده یا نه.

باید دید مدیرعامل فرضی ما، چرا دنبال استراتژی می‌گردد. 

اگر هدف آن باشد که بگوید من یک فایل با عنوان استراتژی دارم تا فقط ظاهری از جهت‌ مند بودن را تصویر کند آیا برای هدف مناسبی دنبال استراتژی بوده است؟ 

دراین حالت، این «ظاهرا استراتژی»، سندی است که شرکت را «دارای استراتژی» جلوه می‌دهد. 

اگر فایلی را برای توجیه و ظاهرسازی، با عنوان استراتژی خطاب می‌کنیم آن فایل قطعا استراتژی شرکت را منعکس نمی‌کند. 

دراین موقعیت، مدیران برای پاسخ به پرسش‌های سهام‌داران، نهادهای ناظر یا مشاوران، به سندی رسمی نیاز دارند که نشان دهد مسیر مشخصی دارند. 

اما در عمل، تصمیم‌ها ازمسیر دیگری گرفته می‌شوند مثلا بر اساس روابط، فشارها، احساسات لحظه‌ای یا فرصت‌های کوتاه‌مدت.

چه زمانی باید دنبال استراتژی باشیم؟

جایی که باید انتخاب مهم و کلیدی کنیم، استراتژی به میان می‌آید. 

فرض کنید در شرکت تصمیم گرفته‌ایم نیروهای جدید استخدام کنیم. 

سؤال این است: چرا این واحد و نه آن یکی؟ 

چرا بودجه توسعه را به واحد فروش دهیم و نه به فناوری اطلاعات؟ 

پشت هر یک از این تصمیم‌ها یک منطق انتخاب نهفته است. 

اگر آن منطق روشن نباشد، یعنی استراتژی نداریم. 

استراتژی یعنی منطق انتخاب‌های کلیدی ما در مسیر رشد و بقا.

وقتی این انتخاب‌ها با یک منطق مشترک و تصویر واحد از آینده گرفته شوند، می‌توان گفت که سازمان ما استراتژی دارد؛ حتی اگر هیچ سندی ننوشته باشیم (البته بهتر است سند داشته باشیم).

برعکس، اگر هر واحد مسیر خودش را برود، یعنی صرفا فایلی با عنوان استراتژی داریم که فقط در یک سند یا پاورپوینت مانده است.

بنابراین دنبال استراتژی، جایی بگردید که باید انتخاب‌های مهم و دردناک انجام دهید. 

جایی که نمی‌توانید همه گزینه‌ها را با هم داشته باشید. 

استراتژی کمک می‌کند بدانیم چه چیز را نباید انجام دهیم. 

در عمل، همین «نه گفتن»های مکرر، مسیر سازمان را روشن می‌کنند، و نه «بله گفتن»ها. 

به علاوه، بسیاری از سازمان‌ها در دوران رونق، بدون فکر استراتژیک رشد کردند و بعد در دوران رکود از هم پاشیدند، چون نمی‌دانستند رشدشان از تصمیم خودشان بوده یا از لطف بازار. 

داشتن استراتژی یعنی در هر شرایطی (چه در طوفان چه در نسیم) منطق انتخاب‌ها را بدانیم. 

استراتژی برای ظاهر یا برای جهت؟

اگر استراتژی فقط برای «ظاهر داشتن» باشد، همان فایل در جیب مدیران است. 

اما اگر برای «جهت داشتن» باشد، باید در ذهن و رفتار همه مدیران و کارشناسان حضور داشته باشد. 

استراتژی واقعی وقتی زنده است که در تصمیم‌گیری روزمره دیده شود، در اولویت‌بندی‌ها خودش را نشان دهد، و در گفتگوهای ساده بین مدیران تکرار شود. 

درچنین حالتی، حتی اگر فایل رسمی هم نداشته باشیم، سازمان مسیر دار. و برعکس، اگر صد صفحه سند داشته باشیم ولی تصمیم‌ها پراکنده باشند، یعنی فقط ظاهر استراتژیک داریم.

پس بیایید برای درک استراتژی به جای اینکه بپرسیم «استراتژی چیست»، بپرسیم «کجا به استراتژی نیاز داریم؟

 اگر هرجا انتخاب سختی پیش روی ماست، و هرجا باید تصمیمی بگیریم که بر آینده اثر می‌گذارد، به استراتژی نیاز داریم و استراتژی را درست درک کرده‌ایم.

اصلا لازم نیست تعریفی از استراتژی داشته باشیم چون استراتژی آن چیزی نیست که در کتاب‌ها نوشته‌اند؛ بلکه همان منطقی است که در دل تصمیم‌های ما جریان دارد.

 

کارشناس استراتژی

 

copied
نظر بگذارید