شناسه خبر : 10117

چرا در اقتصاد ایران فرصت‌های رانت‌خواری بسیار است؟

نویسنده: خشایار قدیری‌نژاد
چرا در اقتصاد ایران فرصت‌های رانت‌خواری بسیار است؟

در اواخر بهمن ماه بود که رئیس بانک مرکزی، عبدالناصر همتی در مصاحبه‌ای گفت:« متأسفانه در جنگ و فشار اقتصادی و تحریم‌های همه جانبه دشمنان خارجی ما درگیر عده‌ای فرصت طلب و رانت‌خوار هستیم که سعی بر ایجاد التهاب درجو روانی جامعه دارند.»

با توجه به صحبت های رئیس کل بانک مرکزی، در این نوشتار با بررسی عوامل محیطی و فردی، به این سؤال پاسخ خواهیم داد که هیولاهای رانت خوار چگونه تولید می‌شوند؟

دولت و رانت

بر هیچ کسی پوشیده نیست که اقتصاد ایران اقتصادی دولتی است، بنابراین دولت نقش بزرگی در ایجاد پدیده ها بازی می کند. یکی از عواملی که باعث ایجاد رانت می شود، آئین‌نامه ها و مصوبات لحظه ای است. به عنوان مصال خود بانک مرکزی در اتفاقات مربوط به دلار 4200 تومانی نقش بسیار مهمی در تولید هیولاهای رانت خوار ایفا کرد. هنگامی که دلار 4200 تومانی توسط دولت معرفی شد، فقط یک معرفی ساده صورت نگرفت، بلکه بنزینی بود روی آتش رانت خوارها. اما بخش دیگری از دولت نیز در ایام بحران، نقشی مخرب را بازی کردند. به عنوان مثال در خبرها می‌دیدیم که روزی صادرات یا واردات یک کالای کشاورزی ممنوع می شود و مدتی بعد آزاد. چنین مصوبه هایی که اغلب لحظه ای بودند علاوه بر اینکه محاسبات و برنامه های تولید کنندگان وتجار را برهم می زدند، برای افرادی که زوتر مطلع می شدند نیز رانت ایجاد می کردند.

بیایید روی تصمیمی که همه به اتفاق نظر، آن را بزرگترین تصمیم رانت زای سال های اخیر ایران می دانستند. دقیق تر شویم، روی ماجرای دلار 4200 تومانی. آیا این تصمیم حاصل تفکر یک نفر بوده است؟ آیا سیاستگذاران هنگامی که این تصمیم را گرفتند نیت بدی داشتند؟ آیا فقط در ایران چنین اتفاقی می افتد؟

اجماع کاذب

برای پاسخگویی به این سوالات، مایکل هیوز استاد دانشگاه ویرجینیا، در کتاب جامعه شناسی خود مفهومی را بیان می کند با عنوان «اجماع کاذب». در سال 1961 دولت آمریکا به رهبری جان اف کندی، با شکست بزرگی برای اشغال کوبا مواجه می شود. بیش از 1400 تبعیدی کوبایی برای این حمله توسط سازمان سیا آموزش می بینند و سپس به خلیج خوک ها اعزام می شوند. در همان جا نیروهای فیدل کاسترو بیشتر این افراد را می کشند یا به اسارت می گیرند. این اتفاق برای آمریکا یک شکست بزرگ محسوب می شد زیرا باعث شد کوبا به شوروی سابق نزدیک شود و این نزدیکی تا جایی پیش رفت که شوروی موشک های هسته ای خود را در کوبا مستقر کرد. این نتیجه برای آمریکا فاجعه بار بود. تحلیل های بعدی مشخص کرده اند که کندی و مشاورانش، اندازه و قدرت ارتش کاسترو را نادیده گرفته بودند و اصلاً به نتیجه شکست فکر نکرده بودند. آن‌ها به وضوح اطلاعات کامل و مفید را قبل از حمله جمع آوری نکرده بودند و نتیجه با فاجعه ای بزرگ برابری می کرد، یعنی موشک های هسته ای شوروی، از هر زمان دیگری به نیروهای آمریکا نزدیک تر شده بودند.

رئیس جمهور کندی و اطرافیانش قربانی اجماع کاذب شده بودند. نوعی فرایند تصمیم گیری که در گروه های منسجم دیده می شود و اعضای آنها آن چنان  به فکر اجماع هستند که قوای ذهنی‌شان مختل می شود. اعضای گروه در جریان اجماع کاذب همگی دچار توهم می شوند و در نتیجه اعتماد به نفس آنها بیش از پیش و بیشتر از حد واقعی بالا می رود و سپس تمایل بیشتری به ریسک و مخاطره جویی پیدا می کنند. همین امر باعث می شود که آنها سعی کنند  واقعیت و اطلاعاتی را که  برخلاف باورهای آنهاست نادیده بگیرند. برخی اعضای گروه خواستار همنوایی می شوند و به کسانی که در خصوص تصمیم نهایی ابراز تردید می کنند فشار می آورند و به آنها اجازه مخالفت نمی دهند.حاصل این اجماع کاذب و همنوایی چیزی نیست جز اتخاذ تصمیمی که در ان تحلیل انتقادی نقشی نداشته است.

همنوایی دولتی

حال برگردیم به ایران و شب اتخاذ تصمیمی دلار 4200 تومانی. آن شب یک اجماع  کاذب شکل گرفت و نتیجه جلسه قیمت گذاری دستوری دلار4200 تومانی با اعتماد به نفس بالایی اعمال شد. جان اف کندی و اطرافیانش قدرت کوبا را نادیده گرفتند و حسن روحانی و اطرافیانش قدرت بازار و تقاضای موجود را. نتیجه هردو اجماع کاذب یک فاجعه بود و چیزی بود که هیچکس قبلا فکرش را هم نمی کرد. بمب های هسته ای شوروی از همیشه به آمریکا نزدیکتر شدند و همچنین دلار 4200 تومانی به محدوده 18هزار تومان رسید.

تحقیقات پیرامون اجماع کاذب به ما  نشان می دهد که وجود فشارهای قوی  اجتماعی در محیط های تصمیم گیری گروهی همنوایی به بار می آورد. این فشارها در جلسات بر ما تأثیر بسیار می‌گذارند  ولی از آنها بی خبریم. ما غالباٌ انتخابهای خود را به تأمل معقول و انتخاب های دیگران را به همنوایی نسبت می دهیم. دو دلیل برای همنوایی مردم وجود دارد، تمایل به درست گفتن و تمایل به مقبولیت در گروه. حال به ایران برگردیم و ان تصمیم رانت زای دلار 4200 تومانی.

به احتمال قوی در آن شب تصمیم گیری امکان مخالفت کم بوده است و افرادی نیز دچار همنوایی شده اند، احتمالا در دیگر تصمیمات رانت زای کشور نیز این همنوایی نقش مهمی دارد، زمانی که مصوبه های متعددی، با سرعت زیاد، پشت به پشت هم می آمدند و درمدت کوتاهی واردات یا صادرات فلان محصول ممنوع یا آزاد می شد. این همنوایی واجماع کاذب در ایرانی که اقتصاد دولتی دارد بسیار مهم می شود. زیرا همیشه کمیته ای، کارگروهی  و شورایی در دولت در حال اتخاذ تصمیماتی هستند که روی دیگران تأثیر میگذارند. بنابراین می توان این نتیجه را گرفت که در اقتصاد دولت زده ایران، خود دولت و زیرمجموعه های آن، با تصمیماتی که اتخاذ می کنند،  سهم مهمی در ایجاد یا مبارزه با رانت دارند. همانطور که بررسی کردیم، در بزرگترین رانت اخیر، یعنی رانت حاصل از دلار 4200 تومانی، هیچ کسی به جز دولت و فرآیند تصمیم گیری اش در تولید آن نقشی نداشت.

جنگ با رانت

اما سؤال اینجاست که برای مقابله با ایجاد چنین رانت هایی چه می شود کرد؟ قدم اول در مبارزه با رانت شفاف سازی فرایند تصمیم گیری دولت است. به عنوان مثال، با گذشت نزدیک به دوسال از جلسه اتخاذ سیاست دلا 4200 تومانی، هنوز هیچکس در خارج از جلسه دقیق نمی داند در جلسه چه گذشت وحامیان دلار 4200 تومانی چه کسانی بودند و منتقدان چرا مقاومت بیشتری از خود نشان ندادند. حتی کسی بابت اتخاذ این تصمیم از مردم غذرخواهی نکرد.

قدم دوم در مبارزه با رانت آگاهی اجتماعی است. رسانه ها باید به بررسی رانت ها و عوامل شکل گیری آنها بپردازند و سیاستگذار را مجبور کنند که اشتباه خود را در سیاستی که منجر به رانت شده بپذیرد.

قدم سوم برای مبارزه با رانت بالا بردن هزینه برای سیاستگذارانی است که اقدامات آنها منجر به رانت شده است. این امر از طریق آگاهی دادن به افکار عمومی صورت می پذیرد و همچنین هزینه را برای تکرار اشتباهات گذشته زیاد می کند. اگر به تاریخ چندسالۀ گذشته بنگریم درمیابیم که تصمیم رانتی ارز 4200 تومانی در زمان دولت محمود احدی نژاد و ریاست بهمنی بر بانک مرکزی نیز اتخاذ شده بود.

قدم چهارم برای مبارزه با رانت، فراهم کردن شرایطی است که سکوت در سازمان های دولتی تضعیف شود. کارشناسان نقش سکوت را حتی در رسوایی های بزرگ آمریکا نیز مهم می دانند و معتقدند فاجعه رسوایی هایی نظیر انرون، تایکو و ورلدکام به علت سکوت بحرانی شده بود.

برای مقابله با سکوت  نیاز است به کارمندان این اطمینان داده شود که در صورت شکستن سکوت خود، تنبیه نمی شوند، حتی به صورت ضمنی. همچنین نکته مهمتر این است که حرف کارمندانی که سکوت خود را شکسته اند شنیده شود. درتاریخ، بسیاری از فاجعه ها به خاطر اهمیت ندادن به صدای افرادی رخ داده است که سکوت خود را شکسته اند.

ارسال نظر