تالار سنگلج
-
خاطرات سپانلو از «پسر خدیجه خانوم»
این بچه بدجوری چسبیده بود به خدیجه خانوم، انگاری هیچ دلش نمیخواست به این دنیا قدم بگذارد. میخواست تا جایی که ممکن است در زهدان مادرش که مکان امن و راحتی بود، جا خوش کند. لابد خودش هم میدانست روزگار چندان با او خوب تا نخواهد کرد.